از وقتی که بلاگفا اون وبلاگم رو گرفت پُکند همه دوستانم را به سرعت یک چشم بر هم
زدنی از دست دادم . البته دوستان ِ اون یکی وبلاگم هم زیاد نبودنند امّا یک دل ِ خوشی بود که
حداقل یکی دو سه نفری هستند که بیاید روی اسم وبلاگت کلیک کنند و نوشته هایت را بخوانند
و نظر بدهند حتی با یک لبخند و تو ان لبخند را برای خودت تفصیر کنی که تمام معنای نوشته ات
خلاصه شده است در یک لبخند و به دل ِ آن طرف پشت لپ تاپ یا مانیتور نشین خوش آماده شاید
یکی از دلایلی که خیلی وبلاگ من مورد دوستان مقبول واقع نمیش ِ سبک و روندی باش ِ که دیگر
دوستان ِ خوش ذوق نپسندند و به دلشان خوش نیاد .
امّا یک چیز مهم دیگری هست که من سعی کردم در این فضای مجازی خودم باشم نه یک متقلب ِ
جهان سومی به قول ِ دوست ِ عزیزم ( فاطیما کیان ) .
من فقط یک بار به وبلاگ یک مرد جدی سر زدم و فقط یک مطلب از مطالب وبشون رو خوندم .
و با خودم گفتم کاش من هم انقدر قلمم قوه ِ بود تا دیگران با خوندن نوشت هام حالشون خوب
میشد.
و صد البته آمار بازدید وبلاگم هم بالا .
امّا حالا با خودم میگم خلوتی بهتر از این که من با نوشته های کسی دیگر پُز بدم و مُهر متقلب ِ
جهان سومی بر پیشانی ام بزنم .
این خلوتی وبلاگ ارزشش خیلی بالا تر از متقلب بودن است .
![](http://s3.picofile.com/file/8213540676/index.jpg)