از سر خیال 23
دوشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۲۵ ب.ظ
بالاخره یک روز به یک جایی می رسی
که خندهایت بشود دوای درد هر کسی
تو بخندی و هی آب بشن قندها
توی دل ِ مهربون هر کسی
بالاخره یک روز به یک جایی می رسی
که خندهایت بشود دوای درد هر کسی
تو بخندی و هی آب بشن قندها
توی دل ِ مهربون هر کسی
یک نفس عمیق بکش !
میدونم تو هم حسش می کنی این بوی آشنا رو !
یک باره دیگ ِ یک نفس عمیق بکش !
بازم بوی بهار میاد امّا این بار از لای یک کتاب از جنس ِ آسمون
این بهار با بهار ِ دنیا زمین تا آسمون تفاوت داره حسابی !
این بهار بوی بهشت میده بوی قرآن !
پیشاپیش فرا رسیدن ماه خدا ماه قرآن مبارک .
یه اتاق آبی
یک سقف آفتابی
دلت میشه عاشق
توی دشت ِ
پر از
گلهای شقایق
اوّلین مرد زندگیت باشد پدر
استوار و با هیبتُ ، امّا متین
اهل کرم مرطوب کننده نیست
چون او هست یک پدر !
دستش را بگیر تو با هر حس
و حالی که هست
می دانم که گاهی یا همیشه
دست هایش می شود زُمخت
امّا باز تو بگیر دست هایش را
چون او هست یک پدر !