یک قدم تا تو ...

۱۹ مطلب با موضوع «الکی نوشت» ثبت شده است

بیا قدم بزنیم روی این ابر ها

جمعه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۴، ۰۷:۵۵ ب.ظ


یکی از فانتزی های من که خیلی بهش فکر می کنم و آرزو م یک روز محقق بشه.
اینکه روی این ابرهای با خدا قدم بزنم و اونقدر بلند بخندم تا از چشمام اشک بیاد.


  • گوهر شاد

انقدر بازی در نیاربلاگفا

جمعه, ۲۷ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۱۸ ب.ظ

هر چی می خوام خودم رو در برابر این همه بازی در آوردن بلاگفا کنترل کنم فایده نداره که نداره و

ترجیح دادم که خانه نوشته هام رو به اینجا منتقل کنم که حدود 6 ماه پیش اینجا رو ساختم .

دیگه این بلاگفا بلاگفا قبل نمی شه و اصلا نمی شه مثل قبل بهش اعتماد کرد هر روز باید پشتم

بلرز باشه که باز نکنه سر این نوشته هام بلایی که سر نوشته های وبلاگ قبلیم که از تیر ماه 92

می نوشتم بیاد و این بلاگفا نا با ورانه و نامردانه نوشته هام رو قورت بده یک آبم روش گاهی دلم

برای نوشته هام تنگ میشه و اشکم در میاد .

  • گوهر شاد

قلب ِ دهنده

پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۲۹ ب.ظ

تمام غم و غصه و تلخی ِزندگی اش  و نا راحتی خانواده اش از 2 سال پیشی شروع شد که قلبش شروع کرد

به رپ می زدن  اوایل درد و سوزشی در قفسه سینه اش احساس می کرد و زیاد جدی اش نمی گرفتم و فکر

می کرد همان معد درد همیشگی اش باز دوباره بازی اش گرفت ِ و باز قرار است یادی از معد اش بکند یا شاید

این درد ناشی از استرس و اضطراب هایست که هر از گاهی دچارش می شود.

امّا این بار با دفع های دیگر اوضاع خودش و قلبش خیلی فرق می کرد و شرایطش حاد تر شده بود که باعث نگرانی

خودش و خانواده اش شد .

به پیشنهاد خانواده پیش یک دکتر خوب رفت و آقای دکتر با نوشتن یک نسخه طویل او را فرستاد پیش هم کاران

آزمایشگاهیش بعد از چند روز معطلی و وقت گذاشتن برای انجام دادن آزمایشات فشرده پزشکی .

چند روز بعد پیش همان دکتر مذکور رفت ِ و جواب آزمایشات را تحویلش داد و ایشان با نگاهی‌ نافذ و با دقتی عجبیی

و بالا کردن ِ این برگ ِ آزمایش و قرار دادن عکس رادیو لوژی در معرض نور و کمی در فکر فرو رفتن نهایتا جواب نهایی

را به ما داد .

که از همان متاسفانه اول ِ جوابش باید حدس می زد که اوضاع قلبش خوب نیست و قرار است از این به بعد ساز قلبش

نا کوک باشد و برای او رپ بزند.

بعد از جواب ِ نا امید کننده ِدکتر ، دکتر که حال و اوصاع نا بسامان روحی او را نظاره می کرد.

به خیال خودش می خواست به او روحیه بدهد و کمی امید. به او گفت: برایت چند تا قرص می نویسم فعلا همین ها

را استفاده کن.

و این توصیه های این برگ  ِ که مخصوص بیماران ناراحتی قلبی هست را هم رعایت کند .

و از همین الان فقط باید دعا کنی که یک قلب دهنده دیگر برایت پیدا شود که بتوانی از این به بعد بهتر از این نفس بکشی.


و به خودت قول بدهی که برای چیز های بی ارزش و بی اهمیت فشار به قلبت و روحت نیاوری .

2 سالی به همین منوال گذشت که خبر فوت مادرم چنان فشاری به قلبم اورد که به آستان ِ از تپش ایستادن رسید

که همین قضیه باعث شد مرا به بیمارستان منتقل کنند و حدود تقریبا یک ماه و نیم در بیمارستان بستری باشم .


روز های سخت و طاقت فرسایی بود این را فقط کسانی خواهند درک کرد که این درد را با تمام وجود احساس کرده باشند.

در همین روز هار سخت بود که تو با ورود گرمت به قلب و روحم چنان آرامشی دادی که هیچ وقت از یاد رفتنی و فراموش

شدنی نیست .


ورودی که برای اینکه تو بروی و من یک بار دیگر باشم و این بار با قلب ِ تو در این دنیا زندگی کنم و این بار تو به جای من

نفس بکشی و به زندگی ات هم در این دنیا و هم در آن دنیا ادامه دهی .


روز های اوّل که وارد قلبم شدی خیلی سخت بود یک حس عجیب و سنگینی در روحم شکل گرفت ِ بود انگار قلب ِ تو به

مانند یک نوزاد که مادرش را با حالت ِ گریه صدا نمی زند این بار جسم و روح تو را صدا می زد و چون تو را نمی یابد

با مشت بر دیوار دلم آنچنان می کوبید و من آن لحظه اشک در چشمانم حلقه زد و بعض راه گلویم را مسدود کرده بود که

توان یک کلمه حرف زدن با قلب تو را نداشتم .

و همین جا بود که باران اشکهایم شروع به باریدن گرفت .


اصلا تو و تمام کسانی که پا در راهی گذاشتند که بعد از مرگشان هم یک قلب دهنده داشت ِ باشند برای همیشه قهرمانان

زندگی خودشان و زندگی کسانی که با قلب شان هر لحظه در حال نفس کشیدنند هستند .

و هرگز فراموش و از یاد قلب ِ خودشان نخواهند رفت و برای همیشه ماندگار باقی خواهند ماند.


به یاد کسی که قلبش را به من اهدا کرد و برای همیشه در قلبش ماندگار شد.


  • گوهر شاد