یک قدم تا تو ...

قلبم خسته است

سه شنبه, ۱۴ مهر ۱۳۹۴، ۰۶:۲۱ ب.ظ

گاهی اوقات یک زمان های توی زندگی هر کسی میتون ِ باش ِ که بر اثر بعضی‌حوادث ها تلخ یا

شاید هم بر اثر بعضی از بی مهری ها و بی موالاتی ها اینقدر این بار روی دوش ِ قلبت سنگینی

می کن ِ که این خستگی و فشار مثل ِ‌یک گربه ی وحشی‌چنگ می‌زن ِ روی دیوارهای دلت و

همین روز هاست که تو رو از پا در بیاره .

این سنگینی تا جای پیش می ره که باعث فوران شدن و ترکیدن بغضت میشه و کمی از بار

غمت از روی دوش قلبت کاست ِ میشه ولی تمام نمیشه .


کاش ذهن هایمان همچون صفحه ی کیبورد دکمه ی دلیت داشت تا تمام این غم های‌ روی

ذهن و روحم رو به یک چشم بر هم زدنی پاک می کردم .

شما راهنماییم کنید که چکار کنم در این مورد ؟!

  • گوهر شاد

نظرات  (۳)

بعد از این همه سال به این نتیجه رسیدم که برای خیلی از غم هام نمیتونم مرهمی پیدا کنم.خصوصا غم هایی که از طرف آدم های اطرافم میبینم.
ولی خب لابد یه راهی هست دیگه...
پاسخ:
ممنون / فکرش رو بکن یکی ترو بغل کرده و همون داره از پشت بهت خنجر می زن ِ  این زخم ها به خدا خیلی درد داره .
  • فاطیما کیان
  • من وقتی اینطوری میشم یعنی عصبانیم از چیزی پس سعی میکنم قدم بزنم و یا نفس عمیق بکشم و موسیقی جدید دانلود کنم و گوش کنم و ...
    حالت رو به خدا بسپار دخترکم زود خوب میشی :)
    پاسخ:
    ممنون که همراهی :)
    بعد فکرشو کن اینا هم کلاسی هات باشن...محیط تهوع آوری داره کلاسمون ولی من هنوز زنده میباشم...آیکون فیگور بازو^_^
    پاسخ:
    واقعا چقدر زشت ِ  و زننده است خنجر زدن اون هم از پشت / شما با موفقیتت چشم همکلاسی هات رو کور می کنی و اون ها با حسادت شون پشت تو رو زحمی .

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی